برای مشاهده مشخصات هر استان بر روی ناحیه مربوط به آن در نقشه کلیک کنید

معرفی وبلاگ
تـنـیـده یـاد تـو در تــار و پــودم مـیـهـن ای مـیـهــن/ بـود لـبـریـز از عـشـقـت وجـودم میهن ای میهن/... *ضمن تشکر از بازدید شما کاربر گرامی، امید است توانسته باشیم ذره ای از زیباییهای تمام نشدنی میهن عزیزمان ایران را در این وبلاگ نشان دهیم. راهنمایی های شما بزرگواران، چراغ هدایتگر ما خواهد بود.*
صفحه ها
دسته بندی موضوعی
آرشیو
لینک دوستان
سایت های منبع و مرتبط
لوگوها











كد لوگوي میهن ما

ابزارها و برنامه ها






Google

در وبلاگ میهن ما
در كل اينترنت

تماس با ما

آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 12374086
تعداد نوشته ها : 714
تعداد نظرات : 19

PageRank Checking Icon

آذربایجان شرقی
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
آذربایجان غربی
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
اردبیل
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
اصفهان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
ایلام
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
بوشهر
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
تهران
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
چهارمحال و بختیاری
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
خراسان جنوبی
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
خراسان رضوی
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
خراسان شمالی
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
خوزستان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
زنجان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
سمنان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
سیستان و بلوچستان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
فارس
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
قزوین
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
قم
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
کردستان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
کرمان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
کرمانشاه
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
کهکیلویه و بویراحمد
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
گلستان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
گیلان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
لرستان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
مازندران
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
مرکزی
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
هرمزگان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
همدان
پخش زنده از وبلاگ میهن ما
یزد
پخش زنده از وبلاگ میهن ما

ابزار هدایت به بالای صفحه

اسلایدر


مترجم سایت


گيزلين پاچ
معادل فارسي اين كلمه "قايم موشك بازي" است و ترتيب بازي نيز تقريبا به همانگونه مي باشد . در اين بازي دسته اي از كودكان يك نفر را از بين خود وادار به بستن چشم يا روي كردن بديوار مي نمودند. آنگاه خود بي سر و صدا و به نحوي كه او در نيابد از كنار وي دور شده هر يك در جائي پنهان مي گشتند دقايق بعد آنكه چشمش بسته بود با صداي بلند داد مي زد "گيزلين پاچ و گلديم قاچ" و بلافاصله در پي جستجوي آنها به اينطرف و آنطرف مي رفت و در يك مدت متعارف اگر موفق يافته يكي از آنها را پيدا مي كرد برنده مي شد و الا بچه ها از مخفي گاه خود در آمده به محل اوليه باز مي گشتند .


گيرجنه بازي

گيرجنه به معني فرفره در زبان فارسي امروزي است و مراد از آن جسمي است كه بدور خود مي چرخد . اين كلمه در اردبيل و در معني خاص به تكه چوبي گفته مي شد كه خراطها آنرا به شكل استوانه و به قطر تقريبي سه تا چهار سانتي متر و ارتفاع هفت تا هشت سانتيمتر مي تراشيدند و يك قاعده آنرا بشكل مخروط در مي آوردند . وسيله بازي غير از گيرجنه "قمچي" بود و آن عبارت از تركه اي از چوب بود بطول تقريباً نيم متر كه بر يك سر آن نواري از پارچه و قماش يا نخ كنفي و غيره مي بستند و طول اين نوار به درازاي چوب قمچي انتخاب مي كردند . گيرجنه را بر روي نوك تيز آن با دست و در روي زمين صاف مي چرخانيدند و سپس برآن مي زدند و بدين طريق آنرا به چرخش وا مي داشتند و چه بسا كه ساعتها خود را با آن سر گرم مي ساختند .


چلينگ آغاج
نام فارسي آن "الك دولك" است ولي طرز بازي آن دو در اردبيل و تهران با هم فرق داشت . وسيله اين بازي دو تكه چوب دستي يكي بطول تقريبي 75 و ديگري 20 سانتيمتر بود كه اولي را "آغاج" بمعني چوب و دومي را "چلينگ" مي گفتند . اين بازي در اردبيل دو مرحله داشت "توخماغي" و "ياني" در قسمت اول بازي كه نوبت بازي با او بود آغاج را از يك سر در كف دست طوري مي گرفت كه دو سه سانتي متر آن در بالاي دست و بقيه در زير دست او رو به پائين قرار گيرد آنگاه چيلينگ را بر روي آن دست و پشت بر آمدگي چوب مي گذاشتند و سپس آنرا به هوا مي انداختند و با پائين چوب محكم مي زد .


تكسن جوت

با خوراكيهائي مثل نخود چي و كشمش صورت مي گرفت و يكي از بازيكن ها از آنها را در مشت بسته خود گرفته از ديگري مي پرسيد "تك سن جوت" يعني تعدادي كه در دست اوست طاق مي باشد يا جفت ؟ اگر جواب طرف با آنچه كه در مشت او بود مطابق در مي آمد برنده مي شد و آن مقدار نخود چي يا كشمش را كه در دست وي بود از او مي گرفت . اما اگر جواب او با آن مطابق در نمي آمد بازنده مي شد و به همان تعداد از آن خوردني به وي مي داد .
 

گلين و بيگچه
مهمترين بازي آنها عروسك بازي بود كه بنام "گلين" مي ناميدند . گلين در زبان تركي بنام "عروس" است و در عمل به مجسمه هاي بخصوصي گفته مي شد كه به شكل عروس مي ساختند . در قديم خود دخترها آنها را مي ساختند و گاهي هنر قابل تحسيني در اين باب از خويش نشان مي دادند و عروسكهاي مي دوختند كه در حد خود از بهترين آنهائي مي شدند كه انسان مي تواند با دست و با مواد اوليه بسازد . مواد لازم براي ساختن ساده ترين آنها سر شاخه هاي نازك چوب و يپبه و چيتهاي رنگارنگ بودند دو تكه چوب را بشكل صليب و به اندازه اي كه مي خواستند با نخ به هم مي بستند . آنگاه در قسمت بالاي آن با پنبه و گاهي با گذاشتن دگمه صورتي بشكل دايره ترتيب مي دادند و براي زيبائي روي آن پس از نقاشي پرده خارجي قلوه گوسفند را كه پرده شفاف و حاكي ماوراء بود و بنام "بوئرگ" خوانده مي شد مي كشيدند.

بش داش
نحوه بازي چنين بود كه يكي از آنها كه نوبت بازي با او بود پنج سنگ مزبور را در كف دست گذاشته همه را با هم رو به بالا در هوا مي انداخت و بلافاصله پشت همان دست گذاشته همه را با هم رو به بالا در هوا مي انداختند و بلافاصله پشت همان دست را براي گرفتن آنها در مسير سقوط آنها قرار مي داد . اگر سنگها ولو يكي از آنها در پشت دست قرار مي گرفت همانها را بهمان شكل باز در هوا مي انداخت و اين بار با كف دست آنها را مي گرفت در حركت سوم و چهارم و پنجم هم سنگها را در زمين مي ريختند و يكي از آنها را برداشته به هوا مي انداختند و تا گرفتن آن سنگهاي روي زمين را ابتدا دو تا دو تا بعد سه تا و يكي و بالاخره هر چهار تا را يكجا از زمين برداشته با همين دست كه سنگها در آن بود سنگي را كه از هوا پائين مي آمد مي گرفتند اگر موفق باين كارها نمي شدند خودشان مي مردند و بازي را تحويل طرف مي دادند . در مرحله ششم نوبت تعويض سنگها بود بدين معني كه سنگها را همچنان در زير زمين مي ريختند و يكي را برداشته به همان شكل به هوا مي انداختند و تا گرفتن آن يكي از سنگها را برمي داشتند . در نوبت دوم كه سنگها را به هوا مي انداختند آنرا كه از زمين برداشته بودند با يكي از سنگها كه در زمين بود عوض مي نمودند و بدين طريق پس از آنكه يك يك آنها را تعويض مي كرد مرحله هفتم بازي آغاز مي گرديد . در اين مرحله هم سنگها را به زمين ريخته يكي را برمي داشتند . آنگاه دو انگشت بزرگ و ابهام را بصورت دروازه اي در مقابل آنها مي گذاشتند و در فاصله ايكه سنگ برداشته شده را كه به هوا انداخته بودند ، بگيرند . سنگهاي روي زمين را يك يك با دست ديگر زده از آن دروازه مي گذرانيدند . در مرحله هشتم سنگها را در كف دست گذاشته يكي را به هوا انداختند و تا گرفتن آن سنگهاي ديگر را يكجا روي زمين مي گذاشتند و با ر ديگر آن سنگ را كه گرفته بودند به هوا انداخته تا پايين آمدن آن چهار سنگ ديگر را يكجا از زمين برداشته و سنگ به هوا انداخته شده را نيز مي گرفتند . اگر اين مراحل بپايان مي رسيد آن يكي برنده مي شد و هر گاه در وسط بازي با اصطلاح خودشان مي مرد بار ديگر كه نوبت به او مي رسيد از همانجا كه مانده بود بازي را تعقيب مي نمود .

Share

موسيقي محلي استان اردبيل در قالب موسيقي اصيل آذربايجان به عنوان يكي از انواع موسيقي غني شرقي ، برگرفته از حقايق تاريخي و فرهنگي اين خطه است . موسيقي محلي اردبيل در دو گروه موسيقي رديفي يا مقام وموسيقي عاشيقي تقسيم مي شود. در اردبيل نوازندگان زن را سازاندا و نوازندگان مرد را عاشق مطرب مي نامند .
از ابزار موسيقي اين استان مي توان به قاوال كه همان دايره آذربايجاني است . بالابان (سازي بادي كه چون براي نواختن بن دو لب قرار مي گيرند ( به فارسي بالبان و به آذري بالابان ) تار (از سازهاي ذهي است كه با زخمه نواخته مي شود ) دهل ( همان ناقاراي آذري‌) دف كيميانجا (كمانچه ) و ... اشاره كرد.

Share

خواستگاري رسمي و عقد خواني
پس از آنكه دختري مورد پسند قرار مي گرفت اقدام به خواستگاري رسمي مي شد . علامت قبول ازدواج از طرف خانواده دختر چاي شيرين بود و در اين روز از اقرباي دختر هم عده اي بدين مجلس كه به "شيرني ايچدي" معروف بود ، دعوت مي شدند . در اين مجلس ميزان مهريه و شرايط طرفين و تاريخ عقد مشخص مي شد نامزدي رسمي وقتي صورت مي گرفت كه مراسم مخصوصي به نام "شال اوزوك" انجام يابد اوزوك لفظ تركي و به معني انگشتري است و شال به همان معنائي است كه در زبان فارسي نيز مصطلح است.


عقدخواني
بين نامزدي و عقد خواني مدت زيادي طول نمي كشيد و از كسان طرفين براي مجلس عقد دعوت مي شد و اين دعوت غالباً از مردان مسن و ميانسال به عمل مي آمد . عقد خواني در خانه دختر به عمل مي آمد ولي مخارج آنرا خانواده پسر بر عهده داشت . وقتي كه صيغه عقد جاري مي شد مجلس در سكوت عميق و روحاني خاصي فرو مي رفت و همه به جملات خوانندگان صيغه توجه مي كردند . عروس در اتاق ديگري كه او را بر روي ظرف مسيني مي نشاندند و در وسط پارچه اي كه در بالاي سر او گرفته بودند . دو تكه قند را به هم مي سائيدند چون صيغه به پايان مي رسيد همه مباركباد مي گفتند . آنگاه با چاي و شيريني از حضار پذيرائي مي كردند .


پارچه كسدي
قبل از بردن عروس به خانه بخت جشن ديگري گرفته مي شد كه مختص زنها بود . مراد از اين جشن آن بود كه كسان طرفين دور هم بنشينند و لباسهاي عروس را بريده و بدوزند . ولي در طول زمان اين كار صورت تشريفاتي به خود گرفته مبدل به يك جشن رسمي براي نشان دادن لباسها و زينت آلات عروس به ديگران شده بود . در آن مجلس ، كه در خانه عروس برگزار مي شد . سازنده ها يعني خوانندگان و نوازندگان زن دعوت مي شدند و با پذيرائي هاي گرم جشن مي گرفتند و در ضمن آن لباسها و زينت آلاتي را كه خانواده داماد براي عروس آورده بودند به مهمانان نشان مي دادند . فرداي آن روز كساني از نزديكان داماد به اتفاق خياط به خانه عروس مي آمدند و قسمتي از پارچه ها را بريده براي روز عروسي لباس مي دوختند .


حنا گجه سي
حناگجه ، شبي بود كه فرداي آن عروس را به خانه داماد مي بردند . اين جشن هم در خانه عروس و هم درخانه داماد گرفته مي شد . حنا گجه خانه عروس مخصوص دختران و زنان جوان بود اينان ، از هر دو خانواده ، از بعد از ظهر آنروز به خانه عروس دعوت مي شدند و با او به حمام مي رفتند و غروب برگشته در خانه عروس جشن مي گرفتند و چون به دستهاي عروس حنا مي بستند از اين رو آنرا حنا گجه يعني شب حنا بندان مي گفتند . جشن خانه داماد هم با شركت پسران جوان برگزار مي شد و دوستان و همسالان وي در آنجا گرد آمده با او به حمام مي رفتند .


شب عروسي
بردن عروس به خانه داماد غالباً بعد از غروب صورت مي گيرد . در زمانهاي قديم بعضي از خانواده ها عروس را با اسب بخانه داماد مي بردند ولي بعد ها درشگه جانشين اسب شد و امروزه از ماشين استفاده مي كنند . بعد از ظهر روزي كه غروب آن عروس به خانه داماد مي رفت جهزيه او را به اضافه لباسها و تحفه هائي كه از روز نامزدي به بعد براي او آورده بودند ، به خانه داماد مي بردند . عروس را مشاطه آرايش مي داد و هنگام رفتن او به خانه داماد چادري به سرش مي انداختند و زنهاي مسني از خانواده او وي را همراهي مي كردند. يكنفر" ينگه" هم همراه آنها مي شد تا آداب و مراسم به حجله رفتن عروس را به وي بياموزد و در برابر كينه توزي احتمالي از او مراقبت كند . موقع رفتن عروس پدر وي ، و در صورت نبودن او برادربزرگ يا عموي او ، دم در خانه دعاي خير مي داد و خوشبختي او را آرزو مي كرد . در خانه داماد معمولاً شام تهيه مي شد و از مردان و زناني از بستگان طرفين دعوت به عمل مي آيد . رسم براين بود كه داماد سه تا سيب به پشت عروس بزند و به سر او نقل و نبات بريزد و پول نثار كند . در مدخل راهروي ساختمان مجموعه يا طشت مسين مي گذاشتند تا عروس از روي آن بگذرد و مثل مس در آن خانه محكم بماند .


ترك پلو
فرداي شب عروسي براي ناهار عروس غالبا مادرش "قويماق" مي فرستاد و براي شام او نيز از خانه پدرش ترك پلو مي آوردند . ترك غذاي مخصوصي است و آن پلويي است كه با زعفران و شكر و روغن مثل كته پخته مي شد . پلو را نيز گاهي با دو يا سه خورش مي پختند و همه آنها را با ديگ و ظرفهائي كه در آنها پخته بودند ، مي فرستادند. فرستادن ترك پلو هم داراي تشريفاتي بود و در خانه عروس براي شركت در اين مراسم از جمعي از نزديكان دعوت مي شد . هم چنين كسان داماد از اقرباي نزديك خود براي صرف اين غذا دعوت مي كردند .


اوز آشدي
عروس از ساعت ورود روي خود را از ديگران ، يعني مردان و زنان خانواده شوهر ، مي پوشانيد و روز اول براي آنكه نزد مادر شوهر يا خواهران وكسان داماد چادر از سر او بردارند هريك از آنها چيزي به وي هديه مي دادند . اين هديه بسته به تمكن مالي خانوادگي فرق داشت و در خانواده هاي متمكن سكه طلا بود و آنرا "اوز آشدي" مي گفتد يعني رونما .


بنده تخت
چون انتظار ورود مهمان براي خانواده داماد درمدت يك هفته و ده روز اول كار مشكلي بود لذا بعدها روز سوم عروسي را با اصطلاح عوامانه بنده تخت كه تحريف شده عبارت "بانو به تخت" است بدين كار اختصاص دادند و بعد از ظهر آنروز را به طور رسمي براي پذيرائي از مهمانان مشخص ساختند .


اياغ آشدي
پس از پايان اين قبيل مراسم ، عروس و داماد به قصد بازديد به خانه هاي منسوبان و دوستان خود مي رفتند. بعد از اين بازديدها تشريفات اياغ آشدي آغاز مي شد و آن عبارت از مهماني هائي بود كه خويشان و دوستان عروس و داماد ، متناسب با درجه نزديكي كه با آنها داشتند ، به افتخار آنان ترتيب مي دادند و از خانواده هاي طرفين نيز دعوت مي نمودند .

Share

تقويم ايرانيان در گذر تاريخ

مطالعه تاريخ ايران باستان و تحقيقات اخير در اين زمينه نشان ميدهد كه انواع تقويم رسمي و محلي از روزگاران پيشين در ايران كهن معمول بوده است كه از ميان آنها سه تقويم زير داراي اهميت بيشتري بوده است :
1- فرس قديم  هخامنشي 

2- اوستايي قديم

3- مجوس و مغان

 

تقويم هخامنشي :
تقويم رايج در اوايل حكومت شاهنشاهي هخامنشيان به نام فرس قديم يا فرس هخامنشي معروف بوده است . متون كتيبه هاي باقي مانده از داريوش بزرگ در كوه بيستون در كرمانشاهان و ساير فرمانهاي شاهان هخامنشي ما را از تقويم رسمي امپراتوري سترگ ايران زمين و چگونگي اصول زمان سنجي در آن روزگاران آگاه ميسازد . متون اين كتيبه ها و محتواي فرمانها بيانگر اين حقيقت اند كه ايرانيان قديم سال را به دوازده ماه تقسيم ميكردند و فصول را مي شناختند . ماه هاي هخامنشي و معناي برخي از آنها عبارت است از :

ادوكن ئيش : هنگام كندن جوي , برابر با فروردين

ثور واهر : بهار پر غرور , برابر با ارديبهشت

تائي گرچي : سير چيدن , برابر با خورداد

گرم پد : پاي گرم , برابر با تير

درن باجي : جاودانگي , برابر با امرداد

كارياشيا : برابر با شهريور
 
بايگا دئيس : ماه پرستش خدا , برابر با مهر ماه

ورگزن : برابر با آبان ماه

اثري يادي : ماه پرستش آتش : برابر با آذر ماه

آنامك : ماه خداي بي نام , برابر با دي

ساميا : برابر با بهمن ماه

ويخن : برابر با اسفند ماه


در اخبار است كه داريوش بزرگ دو نفر از منجمان نامدار كلداني با به نام "نبوريمنو" , "كيدينوس" را جهت اصلاح اين تقويم به ايران دعوت كرد و ايشان با آشنايي به دانش نجوم يك سال شمسي را برابر با 365 روز و 6 ساعت و 15 دقيقه و 41 ثانيه معين نمود . به احتمال قوي سال و ماه ايرانيان را با اصول سال و ماه بابلي تنظيم كردند . اين تقويم كه قديميترين نمونه زمان سنجي در ايران است , تا زماني كه تقويم اوستايي در ايران رواج يابد تقويم رسمي كشور بوده است . خصوصيات آن به شرح زير است:
1- آغاز سال : در تقويم فرس قديم آغاز سال با آغاز پاييز مقارن و اولين ماه سال "باكيادئيس" با برگزاري جشن "باگايادي" توام بود . همچنين از قرار معلوم جشن مهرگان بعد از برقراري تقويم زرتشتي به جاي جشن باگايادي برگزار مي شده است .
2- مبدا و سرآغاز : در خصوص اينكه سرآغاز تقويم فرس قديم از چه زماني و متكي بر چه واقعه اي بوده است , اطلاع دقيقي در دست نيست . ولي بر اساس قرائن ميتوان گفت : چون آغاز سلطنت هر پادشاهي , مبدا تاريخي آن زمان محسوب ميشده و در دولت بابل نيز چنين ميكردند پس مادها و پارسها كه چيزهاي زيادي را از بابل و آشور اخذ و اقتباس كرده بودند , به احتمال زياد اين امر نيز از آنان گرفته شده است . همچنان كه متون گلي پارسه ( تخت جمشيد ) اين احتمال را مقرون به حقيقت ساخته است
3- شمارش ايام : در تقويم فرس قديم , مانند عصر حاضر , روزهاي هر ماه را با شمارش اعداد مشخص ميكردند و هر ماه داراي 30 روز بوده است . نمونه آن را در كتيبه بيستون ميخوانيم :

چهارده روز از ماه ويخن گذشته بود كه ...

نه روز از ماه گرم پد گذشته بود كه ...
4- فصل : در تقويم فرس قديم , سال به چهار فصل سه ماهه تقسيم مي شد و به كاربردن كلماتي همچون وهار به جاي بهار و وهامين به جاي تابستان و پاتيژ به جاي پاييز كه در زبان پهلوي معمول بوده مبين همين امر است . اين واژه هاي باستاني امروزه در زبان كردي به راحتي قابل مشاهده است . كردهاي ايراني نژاد هنوز اين واژه ها را حفظ كرده اند و به بهار امروزي همان وه هار ميگويند يا به تابستان پارسي امروزي همان واژه پهلوي ايران باستان يعني هاوين را به كار مي برند.


تقويم ديني مزديسنا :

بعد از پادشاهي داريوش بزرگ تقويم مزديسنا در ايران رواج يافت و ماههاي زرتشتي جانشين ماهاي فرس هخامنشي گرديد . اين تقويم در تاريخ ايران به تقويم ديني مزديسنا يعني تقويم زرتشتي و يا تقويم اوستايي كه بعدها تقويم يزدگردي شد مشهور است . اين تقويم كاملا مذهبي است و بر اساس خواسته هاي ديني زرتشتيان و بر اساس انجام مراسم و فرايض ديني آنان بنا شد . به طوريكه هر يك از روزها و ماههاي سال به فرشته يا فرشتگاني اختصاص دارد و انجام فرايض ديني را در زمانهاي خاص توصيه مينمايد . برخي از خصويات اين تقويم از اين قرار است :

شبانه روز در تقويم مزديسنا :

در اوستا شبانه روز به پنج وقت يا گاه تقيسم شده : وانگاه، ربيتونيگاه، ازيرنيگاه، اويسروتريمگاه و اشهينگاه. واژه هاتر يا هاسر در فرهنگ اوستا و پهلوي به جاي ساعت به كار گرفته مي شود و يك هاسر برابر است با يك ساعت و 12 دقيقه امروزي. روزهاي 30 گانه در اين تقويم كه هر يك به نام فرشته يا ايزدي نامگذاري شده است به شرح زير مي باشد :
هرمزد يا اهورازمزدا

بهمن يا وهومنه

ارديبهشت يا آش وهشت

شهريور يا خشتروئيريه

سفندارمذ يا سپنت آرمئيتي

خرداد يا هوروتات

امرداد يا امرتات

دي به آذر يا دئوش

آذر يا آتر

آبان
حورشيد يا هورخشئت

ماه يا ماونگه

تير يا تشتري

گوش يا گئوش

دي به مهر يا دئوش

مهر يا ميتر

سروش يا سرئوش

رشن يا رشئو

فروردين يا فره وشي

بهرام يا ورترئن

رام يا رامن

باد يا وات

دي به دين يا دئوش

دين يا دئنا

ارد ( ارت ) يا اشي ونگوهي

ارشتاد ( اشتاد ) يا ارشتات

آسمان يا اسمن

زامياد يا زم

ماراسپند ( مهر اسپند ) يا منثر سپنت

ائيران

در خرده اوستا در گفتاري تحت عنوان سيروزه ميخوانيم , نگهباني از 30 روزهاي ماه به يكي از فرشتگان سپرده شد و به همان فرشته نامزد گرديده است و ايزدان معروف مزديسنا , همان كه روزهاي ماه را به نامهاي آنان خوانده اند و خود ايزدان بزرگ از همكاري مهين فرشتگان كه آنان را امشاسپندان گويند , شمرده شده اند و بقيه همكاران و مددكاران آنها مي باشند:
امشاسپندان = ايزدان همكار

هرمزد = دي به آذر، دي به مهر، دي به دين

بهمن = ايزد ماه، ايزد گوش، ايزد رام

ارديبهشت = ايزد آذر، ايزد سروش، ايزد بهرام

شهريور = ايزد خور، ايزد مهر، ايزد آسمان، ايزد ائيران

سفندارمذ = ايزد آبان، ايزد دين، ايزد ارت، ايزد ماراسپند

خرداد = ايزد تشتر ( تير )، ايزد فروردين، ايزد باد

امرداد = ايزد رشن، ايزد اشتاد، ايزد زامياد

Share

سرشير، كره، حلواي سياه، آبنبات، شيرينيهاي محلي و تخمه آفتابگردان، عسل خالص سبلان، عصاره شهدآميز گلهاي  رنگارنگ و عطرآگين طبيعت سرسبز سبلان مشهورترين سوغات منطقه مي‌باشد. حلواي سياه استان به صورت معجوني از جوانه گندم و كره طبيعي نشاط بخش و مقوي است.

Share
X